در سرزمین جامورا لاکنی ها در آرامش زندگی میکنند اما در سرزمینی دیگر میان ابرها مردمی به نام نوران ها وجود دارد که تمام منابع آن به پایان رسیده و در قحطی به سر میبرند.پادشاه نوران برای پیدا کردن سرزمین جدید سفیرانی به تمام دنیا میفرستد آنها به جامورا میرسند جایی که مردمش به گرمی از آنها استقبال میکنند پادشاه نوران قسم میخورد تا وقتی تمام مردمش را به جای امنی نفرستد خودش سرزمین اصلی را ترک نکند به همین دلیل او خواهر جاه طلبش را برای فرمانروایی بر نوران های پناه برده به جامورا میفرستد ولی سدسا خواهر فرمانروا به زور متوسل میشود تا لاکنی ها را از سرزمینشان بیرون کند به همین دلیل فرمانروای نوران ها او را از مقامش خلع میکند ولی سدسا تصمیم میگیرد فرمانروا و خانواده اش را ازبین ببرد. ولی در این کار موفق نمیشود و به یک سیاره دیگر تبعید میشود.

کنای اسکیمویی شکارچی است که به همراه دو برادرش سیتکا و دیناهی زندگی میکند او به سن بلوغ نزدیک میشود و طبق رسوم قبیله ارواح نشان مقدسی را برای او در نظر میگیرند که سرمشق او برای ادامه زندگی باشد نشانی که توسط جادوگر قبیله به او داده میشود در حالی که کنای منتظر نشان شجاعت یا چیزی شبیه آن است نشان خرس که نشانه عشق است به او داده میشود.کنای که از این موضوع ناراحت است وقتی دزیده شدن غذاهای دیناهی توسط خرس را میبیند به دنبال خرس میرود و برادرانش هم به دنبال او میروند آنها با خرس درگیر میشوند و سیتکا برادر بزرگتر برای نجات آن دو خود را فدا میکند و کشته میشود.کنای برای انتقام به دنبال خرس میرود و خرس را میکشد ولی توسط یک جادو از طرف ارواح به خرس تبدیل میشود…

شخصیت اصلی این مجموعه انیمیشن تنها پاره خطی میباشد که با تغییر شکل در فضای عینی سایر بازیگران بیانگر پاره ای از لطیف ترین احساسات انسانی و بعضی از مشکلات اجتماعی میگردد. این مجموعه در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه ممتاز Annecy و در سال ۱۹۷۳ برنده جایزه ممتاز جشنواره زاگرب شده است. نحوه ابراز برخی از تصورات ذهنی در این مجموعه به گونه ای میباشد که به گواه بسیاری از منتقدین جز با شیوه رویاگونه و زیبای تغییر شکل خطوط با هیچ روشی قابل بیان نمیباشد…  .

داستان در مورد یک مزرعه دامداری است که حیوانات مختلفی در آن زندگی می کنند.تا اینکه یک روز اطلاعیه ای در این مزرعه نصب می شود با موضوع اینکه این ملک به تصرف اشخاص خاصی در آمده است. در همین بین سه گاو که در مزرعه زندگی می کنند تصمیم می گیرند برای حفظ مزرعه با چند حیوان دیگر متحد می شوند و بصورت گروهی با مالکین جدید مزرعه درگیر می شوند و…

داستان این انیمیشن جنگی درباره یک کبوتر تنهای جنگلی به نام «والیانت» است که با وجود جثه کوچکش، کارهای بزرگی انجام می دهد. این کبوتر کوچولو خیلی زود تبدیل به قهرمان جنگی می شود. والیانت در طول جنگ جهانی دوم به سرویس «هومینگ پیگن» نیروی هوایی انگلیس می پیوندد. وظیفه کسانی که در این سرویس خدمت می کنند این است که پیام های مهم جنگی را رد و بدل می کنند. تحرکات و نقل و انتقالات نیروهای دشمن به وسیله کبوترهای نامه بر جنگی به اطلاع نیروهای متفقین می رسد. والیانت هم مثل بقیه پرندگان شاغل در این سرویس، این پیام ها را از طریق هوا به دست ماموران مربوطه می رساند. اما نیروهای دشمن که متوجه این نکته شده اند، با تشکیل بریگادهای ویژه به مقابله با آن می روند. شاهین های دست آموزی که در این بریگادها دوره دیده و مشغول فعالیت هستند، وظیفه شکار کبوترها را به عهده دارند. والیانت و دیگر همکارانش در آسمان بی انتها باید با گمراه کردن شاهین ها، پیام ها را به دست نیروهای متفقین برسانند. آن ها با این کار جان خود را به خطر می اندازند…

فصل بهار رسیده، ورنه و دوستان جنگلی‌اش که از خواب زمستانی‌شان بیدار شده‌اند مشاهده می‌کنند که در روبروی محل زندگی‌شان یک پرچین گیاهی بلند کشیده شده است. ارجی‌ راکن فرصت طلب وارد می‌شود و درباره زندگی آن‌طرف پرچین که دروازه ورود به زندگی خوب است‌،‌‌‌‌ صحبت می‌کند. این که انسان‌ها زندگی می‌کنند تا بخورند نه مثل ما که بخورند تا زنده باشند و…

به دنبال ماجراجویی های بره ای جسور با نام “جودا” و دوستان همیشگی اش، آن ها به دنبال فرار از قربانی شدن در هفته قبل از مصلوب شدن مسیح می باشند. این داستان دلنشین روایتی شرقی از چشمان یک خوک دوست داشتنی (هوراس)، یک اسب با ایمان (مونتی)، یک موش موشکاف (اسلینک)، یک خروس بی منطق (دریک)، یک گاو با مهر و محبت مادرانه (اسمای) و یک میمون لگدمال شده (جک) می باشد و …

الکس شیر، مارتی گورخر، ملمن زرافه و گلوریای اسب آبی که از باغ وحش نیویورک گریخته اند، سر از میان طبیعت وحشی آفریقا در می آورند. جایی که الکس با بقیه اعضای خانواده اش ملاقات می کند و …